Varounegi: وارونگیNaakojaa - ناکجا, 29 mai 2015 - 396 pages روزگاریِ از روزمرگي و تكرارِِ زندگي فرار ميكردم. اكنون به شبمَرگی آن رسيدهام. باید در تاريخِ جنگها، شبمَرگيِ زنانِِِِِِِِ ِ بعد از جنگ را ثبت كنند. آيا شبمَرگی سختتر است یا روزمَرگی؟ از روحيه ی گذشتهي نه چندان دورم مينويسم. چه شيطانِ بانشاطي بودم. آزادي واژهي كوچكي بود براي اجنه ایي مثل من. ميگفتم ازدواج يعني به بند كشيدن يك مُهره در كنار مهرهاي ديگر و بعد تسبيحي بلند به گردنت. آيا وظايف شبانه يكطرفه است؟ .نه، نميتوانم حرف بزنم. باید بروم، لطفا تنِِ مرا در اين نامه كه لخت وُ عور ميروم تا آبِ قند درست كنم خط نزنيد. هنوز وقت نكردهام لباسهايم را بپوشم. لابد ميپرسيد آبِ قند را چه كسي وسط عشقبازي ميل ميكند؟ کمی صبر کنید... |
Table des matières
دكمهها از ازل نر و ماده بودهاند | |
خیاطانی که با تانک لباس میدوزند | |
نامهها | |
مهارِ كتایون | |
پنجگانهی سفید | |
تردید | |
نقاب | |
پیراهن داماد | |
آخرین دیدار | |
دگرگونی | |
ماما پِرنی | |
اتاق عایقِ صدا میخواهم | |
خرمالو درخت خورشید درخت مدرسه | |
سهراب در آینه | |
جهان چهارم | |
لیلای كوچك | |
کوچهی آقداشی | |
خونسرد باش | |
کبوتر | |
خوابها بیدارمان میکنند | |
پُل | |
من فرخ و نویسنده | |
دربند | |
رها یافتهی در بند | |
واژگونی در برابر ارتفاع | |
خاطرات محو میشوند | |
عمر دراز | |
مسافرخانهی کثیف | |
در راه بازگشت | |
Expressions et termes fréquents
آب آخه آره آلبرت آيا است اش افتاده اكر ام اما انكار او اى ايدز ايران اين با بار باز باشه بايد براى بعد بغل بكو بلند به به اين بود بود كه بودم بى بيرون تا تو توى ثمى جا جرا جشم جند جه جى جيزى حالا حرف خانم خواب خواهد خوب خود خودش خودم خيلى داد دارد دارم داره داشت دست دو دوباره دور راه رفت رو روى زد زمرد زمين زن زندكى زير سر سرش شايد شد شدم شده شما شه صداى فرخ فرو فقط فكر كار كبوتر كتايون كتى كردم كردن كرده كرفت كسى كشيد كلدان كم كن كنار كند كنه كنى كه كه به كى لاك ما مثل محمود مى شد مى كرد مى كفت مى كنم نبود نكه نمى نه نيست ها هاى هايش هب هر هم همه جيز همهى هميشه همين هنوز هيج وقتى يا يايين يشت يك يكى یم يه