Sangsare Tabestan: سنگسار تابستانNaakojaa ناکجا, 13 janv. 2015 - 224 pages داستانهای خوب قديم خوانده شده به يادگاریهای کهنه و پرقدر و قيمت صندوقچهی پيرزنها میماند؛ میشود گاهی گداری با ادب و آداب تمام دزدانه تماشايشان کرد، اما اگر از پستويشان بيرون کشيده شوند، طلسمشان انگار شکسته میشود. |
Expressions et termes fréquents
آب آزيتا آقاجان آمد اتاق است كه اش اكر ام اما اند انكار او اى اين اين كه با بار باز باشد بايد براى برد برود بروم بس بشود بعد بلند به بود كه بوده بى بيش تا تازه تن تو توى ثمى جا جان جاى جايى جشم جه جوزف جيزى حالا حرف خالى خانه خب خواب خود خودش خيابان خيال خيره داد داده دارد دراز دست دل دم دو دور ديكر رامى راه رفت روبه رود روز روى رويش زرنكه خانم زن زند زنك زير سر شب شد شده صبح صندلى طور فرو فقط فكر قدر كار كاهى كرد كرده كفت كفتم كفته كم كنار كنم كه به كه مى مانده مثل مرد مى آيد مى دهد مى شود مى كند مى كويد ميان نبود نكاهش نكه نمى نه نيست نيم ها هاى هايش هر هم همان همهى هميشه همين هنوز هيج وقت وقتى يا يشت يك يكى